جدیدترین مطالب
داستان

به عقب می‌روم

عقب عقب می‌روم. من همیشه به سمت عقب می‌روم. دستانم محکم سمانه را در آغوش گرفته تا مبادا روی زمین بیفتم. انعکاس نور چتر زردش

ادامه مطلب »
داستان

گلدان اطلسی

گلدان‌ها را آب می‌دهد و زیر لب می‌خواند: مراقب گلدون اطلسی باش یه وقتایی منتظر کسی باش کسی که چشماش یه کمی روشنه شاید یه

ادامه مطلب »
ماجراهای یک آموزگار

کودک خندان، کودک ساکت

بوی پیاز می‌آید. صدای هم زدن که می‌شنوم، می‌فهمم مامان دارد غذا درست می‌کند. بوی غذایی در حال آماده شدن. بوی خانه‌ای گرم. حس حضور

ادامه مطلب »