مدرسه دخترانه یا پسرانه؟
سوالی که در میان دانشجو معلمان و معلمان نوپا زیاد مطرح میشود! حالا انگار در فرستادن ما به مدارس کسی نظرمان را میپرسد که عزیزم
سوالی که در میان دانشجو معلمان و معلمان نوپا زیاد مطرح میشود! حالا انگار در فرستادن ما به مدارس کسی نظرمان را میپرسد که عزیزم
دختر پشت میز گفته بود روزهای فرد، ساعت چهار تا هشت مسئول تغییر مربی تو آموزشگاه هست. گفته بودم ولی به خواهرم فقط ساعتش را
حوالی نیمهشب است و من امروز دوان دوان تا نوشتن رسیدهام. دیر رسیدهام اما به قول بیلبردهای تبلیغاتی، دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
هنگامی که به خودم مینگرم، همواره در میان کتاب یا فیلمی هستم. نه اینکه در تمام طول روز مشغول خواندن کتاب یا تماشای فیلم باشم.
تاریخ امروز را بزرگ بالای دفترم مینویسم. این تاریخ از شش، هفت سالگی برایم خاص بوده تا به الان. گرچه تا سالهای طولانی هم خاص
با کوله پشتیهای سنگین به دست از بیارتی شلوغ ایستگاه میدان انقلاب پیادهمیشویم. کولهها را به پشت میاندازیم و خمیده، خیابان انقلاب را به سمت
امروز آقای خدایی تماس گرفت. مدیر مدرسهای که سال گذشته در آنجا تدریس میکردم. گفت فردا آخرین جلسه همکاران است.(در این جلسه معمولن از همکاران
این روزها موجود چسبناکی را در سرم احساس میکنم به نام اضطراب! مدام نگران همه چیز میشوم. نمیدانم بقیه در طول روز و یا زندگیشان
دیشب کتاب جزیرهی سرگردانی از سیمین دانشور را تمام کردم. کشش داستان و سرگردانی شخصیت اصلی یعنی هستی، خواننده را در این کنجکاوی که بالاخره
دانشآموز که بودم، نمیدانستم ابری بزرگ روی سر معلمم است و مدام دارد تصمیمهای مختلفی که باید بگیرد را نشان میدهد. اما حالا آن ابر