جدیدترین مطالب
داستان
به عقب میروم
عقب عقب میروم. من همیشه به سمت عقب میروم. دستانم محکم سمانه را در آغوش گرفته تا مبادا روی زمین بیفتم. انعکاس نور چتر زردش
۱۴۰۲/۰۷/۲۷
۲ دیدگاه
داستان
گلدان اطلسی
گلدانها را آب میدهد و زیر لب میخواند: مراقب گلدون اطلسی باش یه وقتایی منتظر کسی باش کسی که چشماش یه کمی روشنه شاید یه
۱۴۰۲/۰۷/۲۷
بدون دیدگاه
داستان
مبلهایی که سکوت کردند
کلید را در قفل چرخاند. نایلونهای خریدش را از روی زمین برداشت و با شانه در را هل داد. وارد خانه شد و با پا
۱۴۰۲/۰۷/۲۶
۴ دیدگاه
ماجراهای یک آموزگار
چه کسی مرزها را تعیین میکند؟
حوالی نه شب است و این سوال در ذهنم چرخ میخورد که چرا کودکان امروز بویی از احترام نبردهاند؟ ادب این روزها در کدام سوراخ
۱۴۰۲/۰۷/۲۳
بدون دیدگاه
معرفی کتاب
معرفی کتاب ما تمامش میکنیم
کتاب ما تمامش میکنیم را چهارشنبه در استراحت بعد از کار، آغاز کردم. و تعطیلات آخر هفتهام را با لیلی همراه شدم و لحظههایش را
۱۴۰۲/۰۷/۲۱
بدون دیدگاه
ماجراهای یک آموزگار
کودک خندان، کودک ساکت
بوی پیاز میآید. صدای هم زدن که میشنوم، میفهمم مامان دارد غذا درست میکند. بوی غذایی در حال آماده شدن. بوی خانهای گرم. حس حضور
۱۴۰۲/۰۷/۱۹
۲ دیدگاه
عضویت در خبرنامه
بخشهای سایت من:
- داستان (۴)
- ماجراهای یک آموزگار (۱۷)
- معرفی کتاب (۷)
- نوشتههای من (۱۸)
آرشیو ماهانه
- آذر ۱۴۰۲ (۳)
- آبان ۱۴۰۲ (۳)
- مهر ۱۴۰۲ (۱۷)
- شهریور ۱۴۰۲ (۱۸)
- مرداد ۱۴۰۲ (۵)
آخرین نظرات: