جدیدترین مطالب
نوشتههای من
شیرجه در عمیقترین نقطه
فراموش کردن چیزی جز فکر نکردن و هم نزدن گذشته نیست. اگر همین دو کار را بتوانی انجام ندهی، به فراموش کردن میرسی. خلاص میشوی.
۱۴۰۲/۰۸/۰۴
۴ دیدگاه
داستان
به عقب میروم
عقب عقب میروم. من همیشه به سمت عقب میروم. دستانم محکم سمانه را در آغوش گرفته تا مبادا روی زمین بیفتم. انعکاس نور چتر زردش
۱۴۰۲/۰۷/۲۷
۲ دیدگاه
داستان
گلدان اطلسی
گلدانها را آب میدهد و زیر لب میخواند: مراقب گلدون اطلسی باش یه وقتایی منتظر کسی باش کسی که چشماش یه کمی روشنه شاید یه
۱۴۰۲/۰۷/۲۷
بدون دیدگاه
داستان
مبلهایی که سکوت کردند
کلید را در قفل چرخاند. نایلونهای خریدش را از روی زمین برداشت و با شانه در را هل داد. وارد خانه شد و با پا
۱۴۰۲/۰۷/۲۶
۴ دیدگاه
ماجراهای یک آموزگار
چه کسی مرزها را تعیین میکند؟
حوالی نه شب است و این سوال در ذهنم چرخ میخورد که چرا کودکان امروز بویی از احترام نبردهاند؟ ادب این روزها در کدام سوراخ
۱۴۰۲/۰۷/۲۳
بدون دیدگاه
معرفی کتاب
معرفی کتاب ما تمامش میکنیم
کتاب ما تمامش میکنیم را چهارشنبه در استراحت بعد از کار، آغاز کردم. و تعطیلات آخر هفتهام را با لیلی همراه شدم و لحظههایش را
۱۴۰۲/۰۷/۲۱
بدون دیدگاه
عضویت در خبرنامه
بخشهای سایت من:
- داستان (۴)
- ماجراهای یک آموزگار (۱۷)
- معرفی کتاب (۸)
- نوشتههای من (۱۸)
آرشیو ماهانه
- بهمن ۱۴۰۲ (۱)
- آذر ۱۴۰۲ (۳)
- آبان ۱۴۰۲ (۳)
- مهر ۱۴۰۲ (۱۷)
- شهریور ۱۴۰۲ (۱۸)
- مرداد ۱۴۰۲ (۵)
آخرین نظرات: