آبان ۱۴۰۲(فرمت تاریخ آرشیو ماهانه)
داستان

باید تماس بگیرم

تن نحیف و کم‌جون مامان را به سختی رو تخت صاف می‌کنم. عرق از سر و رویم می‌چکد اما مامان تمیز و خوشبوست. او را

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

شیرجه در عمیق‌ترین نقطه

فراموش کردن چیزی جز فکر نکردن و هم نزدن گذشته نیست. اگر همین دو کار را بتوانی انجام ندهی، به فراموش کردن می‌رسی. خلاص می‌شوی.

ادامه مطلب »
داستان

به عقب می‌روم

عقب عقب می‌روم. من همیشه به سمت عقب می‌روم. دستانم محکم سمانه را در آغوش گرفته تا مبادا روی زمین بیفتم. انعکاس نور چتر زردش

ادامه مطلب »
داستان

گلدان اطلسی

گلدان‌ها را آب می‌دهد و زیر لب می‌خواند: مراقب گلدون اطلسی باش یه وقتایی منتظر کسی باش کسی که چشماش یه کمی روشنه شاید یه

ادامه مطلب »
ماجراهای یک آموزگار

کودک خندان، کودک ساکت

بوی پیاز می‌آید. صدای هم زدن که می‌شنوم، می‌فهمم مامان دارد غذا درست می‌کند. بوی غذایی در حال آماده شدن. بوی خانه‌ای گرم. حس حضور

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

با نوشتن می‌فهمم!

من با نوشتن می‌فهمم من با نوشتن می‌بینم یداله رویایی   می‌توانم بگویم قبل‌ترها متن‌هایی نوشته‌ام که به طور مستقیم و غیر مستقیم دو جمله

ادامه مطلب »
معرفی کتاب

معرفی کتاب بیرون ذهن من

این کتاب درباره‌ی اتفاقات و جریان روزمره‌ی زندگی دختر یازده‌ساله‌ای به نام ملودی است که مریضی سربرال پالسی یا فلج مغزی دارد. او از نظر

ادامه مطلب »