با تو تا آخرین ایستگاه
با کوله پشتیهای سنگین به دست از بیارتی شلوغ ایستگاه میدان انقلاب پیادهمیشویم. کولهها را به پشت میاندازیم و خمیده، خیابان انقلاب را به سمت
جریان رفتنها و آمدنها
امروز آقای خدایی تماس گرفت. مدیر مدرسهای که سال گذشته در آنجا تدریس میکردم. گفت فردا آخرین جلسه همکاران است.(در این جلسه معمولن از همکاران
موجودی چسبناک
این روزها موجود چسبناکی را در سرم احساس میکنم به نام اضطراب! مدام نگران همه چیز میشوم. نمیدانم بقیه در طول روز و یا زندگیشان
معرفی کتاب جزیرهی سرگردانی
دیشب کتاب جزیرهی سرگردانی از سیمین دانشور را تمام کردم. کشش داستان و سرگردانی شخصیت اصلی یعنی هستی، خواننده را در این کنجکاوی که بالاخره
ابری بزرگ بالای سر معلم
دانشآموز که بودم، نمیدانستم ابری بزرگ روی سر معلمم است و مدام دارد تصمیمهای مختلفی که باید بگیرد را نشان میدهد. اما حالا آن ابر
معلمان، کمی قبل از مهر
پاییز نیامده، مهر نیامده و مدرسهها شروع نشده اما همگی در منِ معلم آغاز شدهاند. مدام در فکر مدرسه و مشغول به کارهای جورواجورش هستم.
عضویت در خبرنامه
بخشهای سایت من:
- داستان (۴)
- ماجراهای یک آموزگار (۱۸)
- معرفی فیلم (۱)
- معرفی کتاب (۱۵)
- معرفی نمایشنامه (۱)
- یادداشتهای من (۲۲)
آرشیو ماهانه
- مرداد ۱۴۰۳ (۲)
- تیر ۱۴۰۳ (۶)
- خرداد ۱۴۰۳ (۵)
- بهمن ۱۴۰۲ (۱)
- آذر ۱۴۰۲ (۳)
- آبان ۱۴۰۲ (۳)
- مهر ۱۴۰۲ (۱۷)
- شهریور ۱۴۰۲ (۱۸)
- مرداد ۱۴۰۲ (۵)
آخرین نظرات: