دانشآموز که بودم، نمیدانستم ابری بزرگ روی سر معلمم است و مدام دارد تصمیمهای مختلفی که باید بگیرد را نشان میدهد. اما حالا آن ابر بزرگ را روی سر خودم احساس میکنم.
این روزها که به شروع مدارس نزدیک و نزدیکتر میشوم. هر روز دارم فکر میکنم. مطالعه میکنم. یادداشت میکنم. تصمیم میگیرم. پشیمان میشوم. ذوق میکنم. بررسی میکنم.
و همچنان صدایی میگوید: قرار است برخی از برنامههایت به فنا رود. این را تجربه به تو ثابت کرده که شرایط کلاس و دانشآموزان گاه خیلی چیزها را تغییر میدهد. انقدر ایده ردیف نکن و برنامه نچین!
اما من سمجتر از این حرفها هستم. تجربه چیز دیگری را هم به من ثابت کرده. در سیستم آموزش و پرورش ما به دلیل کمبود زمان، برنامهریزی کارهای وقتگیر با شکست مواجه خواهد شد ولی میتوانی کارهای کوچکی انتخاب کنی که زمان خاصی از کلاس را نگیرد اما با تداومش، به نتایج بزرگ برسی. درست مثل اثر مرکب!
پس این روزها ایدههای کوچولو کوچولویم را سفت نگه میدارم چون اصلن دلم نمیخواهد در روزمرگیهای کلاس و تدریس گم شوم و دانشآموزانم را سرگردان کنم.
با انگیزهای که در من شعله میکشد، هر روز جستجو و مطالعه میکنم و تا الان به ایدههایی رسیدهام که امید به اجرا کردنشان دارم. میخواهم با به اشتراک گذاشتنش هم به ذهن خودم نظم ببخشم و هم امکان کمک به دیگری را فراهم کنم.
دفترچه یادگیری:
نظام آموزشی، کتابهای درسی و حتا ضعف معلم و هر چیز دیگری، ما دانشآموزان دیروز و همچنین دانشآموزان امروز را به سمت حفظ کردن بیفایدهی مطالب میبرد.
و گاه منِ معلم با وجود اشراف به این ایراد نمیتوانم در برابرش یک تنه مقاومت کنم. در این تناقض شدید درونی دست و پا میزنم و در نهایت شکست میخورم.
پس چه کار میتوانم بکنم؟
دست نخواهم کشید و تلاش خواهم کرد. ایدهی دفترچه یادگیری نمیدانم از کجا و چه زمان در ذهنم شکل گرفت اما میدانم از دل همین چالش بزرگی که مطرح کردم، بیرون آمده است.
من و هر یک از دانشآموزانم دفترچه کوچکی برمیداریم. حتا در زنگ هنر به تزئین و نقاشی کشیدن روی جلد یا صفحهی اول دفترچه نیز میتوانیم بپردازیم. بعد از آن، آخر هر روز در یک یا چند جمله(به صورت کوتاه) آنچه امروز آموختهایم را مینویسیم. مثلن:
- امروز خانم سر کلاس داستانی خواند و من یاد گرفتم که با دوستانم مهربان باشم.
- امروز یاد گرفتم ابرها چگونه تشکیل میشوند.
- امروز کارتونی دیدم و از آن یادگرفتم که اگر دروغ بگویم برایم دردسر درست میشود و….
کودکان با خلاقیت خودشان جملاتی خواهند نوشت که میدانم شگفتزدهام خواهند کرد و البته گاه بامزه هم میشود چون این خاصیت آنها است!
حالا برای آنکه این فعالیت به دست فراموشی سپرده نشود. یک روز از هفته مثل شنبه را مشخص میکنیم. یکی از دانشآموزان داوطلب میشود و هر آنچه هفتهی گذشته آموخته برای دیگران میخواند. (حواسمان هست که هر هفته یک دانشآموز متفاوت آموختههایش را بخواند تا در پایان سال همهی دانشآموزان حداقل یکبار این کار را انجام داده باشند.)
جا دارد که به آن ابر بالای سر معلم اشاره کنم. آن ابر بالای سر معمولن کمی باعث فراموشکاری در کارهای ریز میشود. ساعات مدرسه آنقدر سریع میگذرد و کارهای فراوانی برای انجام دادن وجود دارد که ممکن است دفترچهی یادگیری میانش گم شود. پس برای یادآوری کافی است یکی از دانشآموزان را مسئول دفترچه یادگیری کنیم. او قطعن کارش را عالی انجام خواهد داد چون همان یک مسئولیت را دارد. تمام حواسش را جمع میکند تا درست انجامش دهد. او میداند که معلم رویش حساب باز کرده است.
شکرگزاری:
درس هدیههای آسمان پر است از این جملات که چرا خدا را شکر میکنیم؟ برای شکرگزاری از خداوند چه کارهایی انجام دهیم؟ خدا را به خاطر نعمتهای فراوانش شکر کنیم و…
ما این جملات را میخوانیم. درس میدهیم و با دانشآموزان دربارهشان صحبت میکنیم اما در طول روز خودمان چند بار خدا را شکر میکنیم؟ چقدر به یاد خدا هستیم که حالا این موضوع را به دانشآموزمان هم یاد بدهیم و توقع داشته باشیم او هم خدا را شکر کند؟
همهی این سوالات در ذهنم چرخ میخورد و مرا به این ایده میرساند.
هر روز صبح قبل از شروع فرایند کلاس، یکی از دانشآموزان به صورت داوطلبانه یک جمله میگوید که در آن خدا را شکر میکند. مثلن:
- خدایا شکرت به خاطر اینکه امروز باران آمد.
- خدایا شکرت برای اینکه دوستان مهربانی دارم.
- خدایا شکرت برای اینکه سالم هستیم و…
بهتر است این جملات مربوط به کل کلاس باشد تا برای همهی دانشآموزان ملموس باشد. ممکن است در ابتدا دانشآموزان با این روند آشنا نباشند پس میتوانیم چند روز خودمان جملات شکرگزاری را بگوییم.
این جمله را بالای تخته کلاس مینویسیم و یکبار به صورت جمعی تکرارش میکنیم و یا میگوییم خدایا شکرت. آن جمله نیز تا پایان روز روی تخته باقی خواهدماند.
با این کار کوچک که زمان خیلی کمی از کلاس را خواهد گرفت شکرگزاری را در دانشآموزان و حتا خودمان نهادینه میکنیم.
البته این کار فایدهی دیگری هم دارد. در دنیایی که ما آدمها معمولن به سمت نارضایتی و غر زدن پیش میرویم. داشتههایمان را خیلی کمتر از نداشتههایمان میبینیم، شکرگزاری در ابتدای روز، عادت مناسبی را در کودکان و همچنین خودمان ایجاد میکند.
جعبهی جادویی:
از زمان دانشآموز بودن خودمان و تا به امروز طرحهای تشویقی زیادی اجرا شده است. برچسب ستاره و صدآفرین و… و همهی اینها یک پیام خیلی بزرگ را در برداشت و دارد: بدو و تلاش کن تا بهتر از دیگران باشی. مدام خودت را با دیگران مقایسه کن. فلانی ۵ تا ستاره دارد و من ۳ تا. وای من خیلی از او کمتر هستم. باید بیشتر و بیشتر بدوم تا به او برسم!
مقایسهی همیشگی خودمان با دیگران از بچگی در ذهن ما حک شد و پاک کردنش در بزرگسالی مثل پاک کردن خالکوبی روی پوست، سخت است و دردناک!
سال گذشته برای ایجاد نشدن چنین مقایسهای میان دانشآموزانم، هیچ طرح تشویقیای اجرا نکردم. اما امسال در میان جستجوهایم با جعبهی جادویی که توسط معلمی اجرا شده بود، آشنا شدم.
جعبه جادویی، یک جعبه، بطری یا هر ظرف دلخواه میتواند باشد که درجهبندی شده باشد. حتا درجهبندیاش میتواند به سلیقهی خودمان باشد. علاوه بر این جعبه به تعداد زیادی لوبیا، نخود و یا مهرههای رنگی نیاز داریم.
زمانی که یک دانشآموز کار خوبی میکند و قرار است تشویق شود. یک مهره یا لوبیا در این جعبه میاندازد. لازم به توضیح است که ما نمیتوانیم برای هر کار کوچک دانشآموز به او جایزه دهیم و اصلن این کار درست نیست. پس متناسب با آنچه به عنوان یک معلم میدانیم، زمان انداختن مهره در جعبه توسط دانشآموز را تشخیص میدهیم.
کم کم همهی دانشآموزان در یک تلاش جمعی مهرهها را یکی یکی در جعبه میریزند و به جای رقابت و مقایسه شدن با همدیگر، با یاری یکدیگر به درجهبندی سطح اول جعبه جادویی میرسند. حالا زمان آن رسیده تا معلم پاسخ این تلاش جمعی را بدهد. میتوانیم به عنوان قدردانی از تلاش دانشآموزان سر کلاس برای آنها انیمیشن پخش کنیم و یا بازیای که دوست دارند را انجام دهیم. یک روز بدون تکلیف داشته باشیم و از این قبیل کارها که باتوجه به شناخت دانشآموزانمان میتوانیم بهترینش را انتخاب کنیم.
پر شدن ذره ذرهی جعبهی جادویی و کمک دانشآموزان به یکدیگر برای بهتر شدن هیچگاه تمامی ندارد. میتوان به سطح بعدی و بعدی جعبه جادویی رسید.
لازم به ذکر است که این طرح تشویقی به صورت کلاسی است و یک معلم نباید از دانشآموزانی که بیشتر تلاش میکنند غافل شود. میتوانیم تشویقهای دیگری برای آنها نیز در نظر بگیریم.
دفتر مشق معلم:
باید بگویم در این دفتر قرار نیست معلم مشق بنویسد چرا که معلمان مشقهای زیادی برای نوشتن دارند!
دفتر مشق معلم هم ایده تشویقی دیگریست که از یک معلم در یکی از گروههای معلمان آموختهام.
دانشآموزان زیادی هستند که از تکلیف نوشتن فراریاند. به خصوص پسربچهها! مشق نوشتن برایشان مثل عذابی الهی میماند و خیلی زود از این کار خسته میشوند. باید حواست را حسابی جمع کنی و در پیچهای ننوشتن دیکته ملاقاتشان کنی. اما نمیشود به دانشآموزان فشار آورد و آنها را دلزده کرد بلکه باید تمام تلاشمان را بکنیم تا جذبشان کنیم.
در این میان دانشآموزان مرتبی پیدا میشوند که همیشه تکالیفشان را مینویسند. برای تشویق آنها میتوانیم دفتر مشق معلم را به او بدهیم و بگوییم فلانی تو امروز تکالیفت را در این دفتر بنویس. چون تو همیشه تکالیفت را مرتب مینویسی، میخواهم از دستخط تو یادگاری داشته باشم.
فلانی خیلی ذوق خواهد کرد و با شادی تکالیفش را در دفتر مشق معلم خواهد نوشت. اما کسانی که تکالیفشان را نصفه نیمه مینوشتند برای اینکه یکبار هم که شده در دفتر مشق معلم بنویسند و خانم از آنها هم یادگاری داشته باشد. شروع به منظم نوشتن تکالیفشان خواهند کرد.
البته در این میان استثناهایی وجود دارند که ممکن هست هیچ رغبتی به دفتر مشق معلم نشان ندهند! و معلم بیچاره دست از پا درازتر به دنبال چارهای دیگر خواهد رفت.
اگر بخواهی به دنبال ایدهها باشی، ایدهها فراواناند. اما بیشتر آنها نیازمند چکشکاری هستند. البته همت و توجهی مضاعف برای اجرا کردنشان در کلاس نیز میطلبند چون همواره ابری بالای سرت هست که بزرگ و بزرگتر میشود!
4 پاسخ
خیلی ایده های جالبی بود واقعا خوشم اومد، به خصوص جعبه جادویی که تلاش تیمی رو تقویت میکنه چون تو دنیای واقعی و حتی سرکار، خیلی کارها به صورت تیمی انجام میشه و اینکه بچه ها یاد بگیرن اینو خیلی مهمه، از طرف دیگه هم رقابت و مقایسه شدن دائمی با دیگران که مطرح کردی عالی بود🌹
مرسی زهرا
خوشحالم که ایدهها مفید بوده. امیدوارم بتونم به خوبی اجراشون کنم 🙂
ملیکا جان این مطلب فوقالعاده بود. خیلی خوبه که این ایدههای خوب رو با دیگران به اشتراک میزاری
ممنونم لیلاجان از اینکه وقت گذاشتی و خوندی 🙂