ثروت، هدف یا وسیله؟

در پاراگرافی از کتاب سه نفر در برف نوشته:

شولتسه گفت: نه برادر مسئله پول نیست. ثروت قارون را هم که می‌داشیم بهار که می‌آمد، جز چتر چیزی از کازیمیر نمی‌ماند. مزایای ثروت بیش از آنچه فکر کنی محدود است!

در این بخش از کتاب شولتسه و هاگه‌بورن درباره نگه‌داشتن آدم برفی‌ای که ساخته‌اند صحبت می‌کنند. هاگه‌بورن می‌گوید که اگر پول داشتند چتر آفتابی بزرگی می‌خریدند که شولتسه پاراگراف بالا را می‌گوید.

من که تا به حال ثروت آن‌چنانی نداشته‌ام تا بفهمم مزایای آن چقدر محدود است!

ولی پدرم همیشه می‌گوید: همه‌ی ما قرار است آخر سر در یک تکه قبر بخوابیم. حرص چی را بزنیم؟!

شاید زیادی کلیشه‌ای به نظر برسد که ثروت در موقعیت‌هایی کمکی ازش بر نمی‌آید اما خب در خیلی مواقع هم به کمک انسان می‌آید!

اگر نباشد قطعا کلاه‌مان پس معرکه می‌ماند. اما مسئله این است که ثروت تا کجا و چقدر می‌تواند کمک کننده باشد؟!

شاید آن‌ها که ثروت اندکی دارند در اشتیاق بیشتر و بیشتر داشتن بمانند اما از دیدگاه کسی که خیلی ثروتمند است و البته عمیق به زندگی نگاه می‌کند، قضیه متفاوت می‌شود.

مثل همین شولتسه که میلیاردر است اما در لباس فقیری وارد هتل شده و در اتاق حقیری اوقات خود را سپری می‌کند. گویی به درجه‌ای رسیده‌ است که دیگر ثروت برایش اهمیتی ندارد و به دنبال معناهای دیگری می‌رود.

گاه با خودم تصور می‌کنم اگر میلیاردر بودم چه احساسی داشتم؟! اینکه چه کارهایی خواهم کرد به کنار! چون لیست بلند بالایی وجود دارد تا آدم بخواهد انجام دهد. اما تصور کن به همه‌ی آن‌ها هم رسیدی. آنچه اهمیت دارد این است که چه احساسی داری؟

فکر می‌کنم چیزهای بیشتری برای خواستن سر راه زندگی‌ام سبز می‌شوند و من به دنبال رسیدن به آن‌ها خواهم رفت! خواستن و بیشتر خواستن و مقصدی برای رسیدن داشتن در ذات آدمی است!

این‌طور نیست که بگویی خب همه‌ی آن چیزی که می‌خواهم را دارم. پایم را روی پایم می‌اندازم. حالا وقت زندگی کردن است! هیچ وقت این نقطه وجود ندارد چون اگر این‌طور شود پس از مدتی در راکد بودن خودت خواهی گندید!

دوباره می‌خواهی در مسیر رسیدن به چیزی قرار بگیری. شاید آن‌قدر که مسیر مهم است مقصد مهم نباشد! چون معمولن زمان کوتاهی را در مقصد می‌مانیم و بیشتر عمرمان در مسیر هستیم. در واقع مسیر است که ما را می‌سازد. تغییر می‌دهد. باعث رسیدن به مقصد می‌شود و حتی در انتخاب مقصد بعدی به ما کمک می‌کند.

باری، همه‌ی ما می‌دانیم ثروت خوب و در اکثر اوقات لازم است. اما به طور کل هدف ما چیست؟ ثروت هدف‌مان است یا وسیله؟ به مسیر هم نگاه می‌کنیم یا هدف چشم‌مان را کور کرده؟ هدفی که می‌خواهیم عمرمان را در مسیرش بگذرانیم و در جهت آن حرکت کنیم ارزشش را دارد؟

همه‌ی این‌ها سوالاتی‌ست که من از خودم می‌پرسم. گاه ممکن است سال‌ها طول بکشد که پاسخ دقیقی برای آن پیدا کنیم! اما اگر در جستجوی آن باشیم پیدایش خواهیم کرد.

در آخر یاد شعری از مولانا افتادم که می‌گوید:

تا در طلب گوهر کانی کانی

تا در هوس لقمه نانی نانی

این نکته ی رمز اگر بدانی دانی

هر چیز که در جستن آنی آنی

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط