هنگامی که به خودم مینگرم، همواره در میان کتاب یا فیلمی هستم.
نه اینکه در تمام طول روز مشغول خواندن کتاب یا تماشای فیلم باشم. قطعن اینگونه نیست. حتا روزهایی پیش میآید که نه کتابی میخوانم و نه فیلمی میبینم. اما در طول سالهای اخیر، همیشه میان صفحهی کتابی بودهام. مثلن در صفحهی ۶۵ ماندهام تا فردا یا چند روز بعد که به صفحهی ۶۶ و پس از آن بروم. البته ناگفته نماند گاه میان تمام شدن یک کتاب و شروع کتاب بعدی، وقفه هم میافتد. اما به قولی به مو میرسد ولی پاره نمیشود.
علاوه بر کتاب، من در میان لحظات فیلم یا سریال هم گیر میکنم. تا زمانی از روز را بیابم که کمی از آن را تماشا کنم. اگر پیدا هم نکردم، فردا و روزهای دیگر منتظرم میمانند تا این سریال را در میان مشغلههایم تماشا کنم. به هر حال این رشته را قطع نمیکنم. تمام که میشود گاه با وقفهای کوتاه، بعدی را میآغازم.
مثل همین امروز که حوالی ظهر، قسمت پایانی سریال در حال تماشایم را نگاه کردم. و حالا که شب شده، مشتاق انتخاب سریال بعدی هستم.
البته که این پروسهی انتخاب سریال خودش بسی لذتبخش است.
معمولن سراغ سریالهایی با امتیاز بالا میروم. در میان پرانتز بگویم، از آنجا که تماشای فیلم در زندگیام جریان دارد، سریال را به سینمایی ترجیح میدهم.
بعد از امتیاز، به روحیاتم توجه میکنم. از خودم میپرسم درام میخواهی یا هیجان انگیز؟ عاشقانه یا جنایی؟ یا حتا ترکیبی؟
گاه یک درام انتخاب میکنم و در لحظات ناب زندگی شخصیتها غرق میشوم. گاه جنایی و اکشن انتخاب میکنم و از هیجانش به وجد میآیم.
و روزهای زیادی ممکن است طول بکشد تا این سریال را ببینم.
اما دربارهی کتابها، در حال حاضر میان صفحهی ۱۵۷ هستم. این کتاب را آرام آرام مینوشم تا سراغ انتخاب کتاب بعدی بروم.
انتخاب کتاب هم لذت خودش را دارد. گاه از میان کتابهای خریداری شده که در صف انتظار هستند، کتابی بیرون میکشم. گاه به کتابخانه پناه میبرم و در میان انبوه کتابها دفن میشوم تا با یک یا چندتایی از آنها برخیزم.
در هر حال کتاب و فیلم چون موسیقی متن زندگیام هستند. یا شاید هم پس زمینهای روحبخش و دلنشین!
هر چه که هستند روحم از آنها تغذیه میکند و شاید اعتیاد دارد. اعتیادی که نیاز به ترک کردن ندارد.
4 پاسخ
ملیکا من این روزها مثل گذشته نیستم . نمیتونم اروم بگیرم. چندین کتاب رو با هم میخونم و بعد دوباره وسوسه شروع یک کتاب دیگه سراغم میاد. نمیتونم با یک کتاب پیش برم.
قبلن یک کتاب رو میخوندم تا تمومش کنم سراغ کتاب دیگه ایی نرفتم. سریال دوست داشتم. سریالای کرهای رو مخصوصن. ولی الان اروم و قرار ندارم. دوست دارم تو دل کتابها باشم و با صدای خودم صحنههای فیلم رو ببینم.
گاهی باتوجه به شرایط آدم اینجور میشه برای من هم پیش اومده، شاید بهتر باشه یکم شلخته پیش بریم تا دوباره نظم رو طلب کنیم! شاید هم به قول آقای کلانتری چند کتاب با هم خوندن خوب هم باشه.
به هر حال به نظرم با حسی که دارین پیش برید. احساسات آدم مثل موجهای دریا بالا و پایین میشه…
مدتی بود که فرصت نمیکردم فیلم و سریال ببینم. حتا کمتر کتاب میخوندم. راستی از دیروز تصمیم گرفتم بعد از چندین ماه بازم سریال کرهای ببینم. نصف قسمت اول سریال گوبلین رو دیدم. اولش برام جذاب نبود.
تو اگه دیدی این سریال رو به نظرت چطور بود؟ لطفن چند تا سریال کرهای خوب بهم معرفی کن ملیکا. با تشکررر.
چقدر خوب!
گوبلین اولش اینطوره اما خیلی قشنگه.
سلولهای یومی، تابستان درخشان، اگرآرزوتو بهم بگی و فردا قشنگن. زیاد دیدم اما اینا الان به ذهنم رسید 🙂