سروصدای بچهها، فریاد معلم، تلاش برای ساکت کردن و فهماندن و فهمیدن. این روزهایم پر از این عبارات است. نه فقط من، همکاران و دوستانم هم در میان این کلمات گیر افتادهاند. مدام از بقیه سوال میپرسم که شما هم ساعت آخر مدرسه از شیطنت دانشآموزان میخواهید سر به بیابان بگذارید یا فقط من اینطور هستم؟
اما خوشبختانه یا متاسفانه در این موضوع تنها نیستم و همگی این چالش را داریم. از زمانی که فهمیدهام همه معلمان ابتدایی (به خصوص پسرانه) با این مشکل دست و پنجه نرم میکنند. یک سوال بزرگ توی سرم میچرخد. چرا؟ چرا اینگونه است؟ آیا ما نمیتوانیم کلاس را مدیریت کنیم؟ مشکل از کجاست؟
فکر میکنم و سوالات مختلفی از همکارانم میپرسم. چیزی که دستگیرم میشود این است که انگشت اتهام تنها به سمت ما نشانه نمیرود. ما تمام تلاشمان را برای مدیریت کلاس به هر روشی انجام میدهیم. اما چند مسئله وجود دارد که تلاشهای ما را بیاثر میکند.
گاهی خستگی، بیحوصلگی و ناتوانی معلم در برخی روزها باعث میشود کلاس از دستش خارج شود اما باید بگویم، معلم هم آدم است و ممکن است روزهایی از سال احوالات خوشی نداشته باشد. به هرحال بحث ما چند روز نیست بلکه بیشتر روزهای سال است.
علاوه بر این، از پسربچههایی در سنین کودکی و اوایل نوجوانی نمیتوان توقع داشت بالغانه رفتار کنند و شیطنت نداشته باشند. بهتر است با برخی شیطنتهای آنها کنار بیاییم و ما نیز به آنها حق بدهیم.
و اما پررنگترین دلیل! کار ما در مدارس مثل این است که این روزها که همه از وسایل نقلیه استفاده میکنند، ما با اسب یا الاغ عبور و مرور کنیم! مشخص است که انرژی و وقتمان به شدت هدر میرود.
حالا در سیستم جهانی که همه با ماشین به سرعت جادههای آموزش را میپیمایند، ما سوار بر الاغ پیری شدهایم که نفس نفس زنان از گوشهی جاده به جلو حرکت میکند و توقع داریم خیلی راحت به مقصد برسیم!
هنوز هم دانشآموزان دهه نودی را به شیوهی دهه شصت و چند سال این طرف و آنطرفش درس میدهیم. جالب این است انتظار داریم آنها ساکت نشسته و به ما گوش بدهند و کاملن یاد بگیرند. اما زمانه تغییر کرده. دیگر کسی اسب و الاغ سوار نمیشود. ماشینها پر سرعت گاز میدهند و میروند. و این دانشآموزان هم میخواهند دنیای مدرسه برایشان به جذابیت همان ماشین پرسرعت باشد نه آن الاغ پیر.
سفر با الاغ پیر خیلی زود خستهشان میکند. حوصلهشان را سر میبرد و شیطنت از همین جا آغاز میشود!
همچنین دیگر شیوههای قدیمی تنبیه روی دانشآموزانی که به شکل دیگری تربیت شدهاند، پاسخگو نیست. البته که بسیاری از آن شیوهها آسیب زننده بودند.
با وجود همهی اینها سیستم آموزشی از سالها پیش تا به الان، تغییرات سطحیای کرده که عملن تاثیر خاصی نداشتهاند.
به هر حال ما متناسب با کتاب درسی، امکانات مدارس، کمبود زمان و تمام غولهایی که سر راهمان هست، تلاشمان را میکنیم تا بهترین تدریس را داشته باشیم اما این خانه از پایبست ویران است.
باز هم ویران بودن این خانه باعث نمیشود، رهایش کنیم. ما در همین زمان اندک مدرسه، آوارها را بلند میکنیم. دست به دست دانشآموزان میدهیم. به آنها یاد میدهیم چطور دیوارهایشان را صاف بچینند. چطور خانههای فکرشان را محکم و سالم بسازند تا زود خراب نشود.
ما با هر سنگ و خاک و آهنی که داریم، با همهی توانمان تا پایان سال این خانهی ویران را بازسازی میکنیم.
آخرین نظرات: