دانشجو که بودم، کتاب قطوری به نام اندازهگیری، سنجش و ارزشیابی از دکتر سیف داشتیم. این کتاب، استاد غ و بلاهایی که سرمان آورد از یادم نمیرود!
در آن کتاب چندین شیوهی ارزشیابی از دانشآموز و روند یادگیری و آموزش گفته بود و برخی از این شیوهها چنان آب و تابی داشت و آنقدر جدید و دقیق و گاه حتی جذاب بود که ما به دانشآموزان امروز غبطه میخوردیم. غافل از وضعیت حقیقی کلاسها و دانشآموزانی که به انتظار ما نشستهاند.
حالا که با وضعیت حقیقی کلاسها مواجه شدهام. بیشتر آن شیوههای جذاب را به دلیل غیرقابل اجرا بودنشان در این کلاسهای پرجمعیت و شلوغ، ریشخند میکنم.
و فکر میکنم دکتر سیف و استاد غ اصلا چقدر سر کلاس رفتهاند؟ چقدر آن شیوهها را اجرا کردهاند که اظهار فضلهایشان تمامی ندارد؟!
و اینبار سوال بی جوابم مرا ریشخند میکند.
به هرحال من در کلاسم و متناسب با شرایط به چند شیوهی مختصر و گاه قدیمی ارزشیابی بسنده کرده و میکنم. البته گاه محض دلخوشی کودکانم میتوانم امتحانی گروهی هم بگیرم تا از کتاب سیف هم بیبهره نمانند.
باری هدفم از نوشتن شیوههای ارزشیابی رسیدن به دانشآموزان جالبم بود.
در کلاسم در کنار امتحانهایی مثل ریاضی و نگارش که چارهای جز کتبی بودن ندارند و امتحانهایی مثل قرآن و روخوانی فارسی که چارهای جز شفاهی بودن ندارند، درسهایی هستند که شناورند. و من باتوجه به شرایط و دانشآموزان، پرسشهای کلاسی را به صورت امتحانهایی کوچک در برگههایی که بچهها سوالات را در آن مینویسند، انجام میدهم.
شیوهی امتحان دادن بچهها از جالبترین و دیوانهکنندهترین شیوههایی هست که تا به حال دیده شده.
کلاس معمولا در بازههای زمانی یک تا دو دقیقه در سکوت فرو میرود. در بیشتر مواقع این صداها به گوش میرسد:
خانم این سوال منظورش اینه؟
خانم جوابی که نوشتم درسته؟
با صدایی بلند: خانم جواب این سوال، فلان میشه؟
(و منی که حرص میخورم و میگویم: جواب را بلند نگو. و تعدادی از دانشآموزان که با وجود شنیدن جواب، آن را نمینویسند!)
خانم میشه بیاین.جواب را در گوشم میگوید و در پی آن میگوید: درسته؟!
خانم جواب این سوال چی میشه؟ (انگار نه انگار که امتحان است!)
و تعدادی دانشآموز در حالی که تمام انگشت اشاره را در بینی فرو کرده، در حالت هپروت به سوالات بیجواب و گاه برگهی خالی زل میزنند.
پس از تمام کردن بیشتر دانشآموزان، کلاس دیگر یک درصد هم شبیه فضای امتحان نیست. همهمه و سر و صدا هر لحظه بالاتر میرود تا بالاخره برگهها جمع شود.
معمولا چند شاگردی دارم که در نوشتن مشکل دارند. از آنها سوالات را به صورت شفاهی میپرسم تا در حقشان اجحاف نشود. آنها هم معمولا با مثل موجودی ناشناخته نگاه کردن و پرت و پلا گفتن، حقم را ادا میکنند و من با خیالی راحت نمره مزخرفشان را در دفترم میگذارم. چند بد و بیراه هم در دل میگویم و یاد دکتر سیف و استاد غ میافتم که چه دل خجستهای داشتند. شیوههایی که آنها توقع دارند در بهشت اجرا میشود نه کلاس بیآب و علفی که در سطح دانش اولیه هم چون آهویی در گُل گیر کردهاند!
آخرین نظرات: