داستان، داستانک، داستان کوتاه
داستان

باید تماس بگیرم

تن نحیف و کم‌جون مامان را به سختی رو تخت صاف می‌کنم. عرق از سر و رویم می‌چکد اما مامان تمیز و خوشبوست. او را

ادامه مطلب »