داستان، داستانک، داستان کوتاه، کوله‌پشتی
داستان

به عقب می‌روم

عقب عقب می‌روم. من همیشه به سمت عقب می‌روم. دستانم محکم سمانه را در آغوش گرفته تا مبادا روی زمین بیفتم. انعکاس نور چتر زردش

ادامه مطلب »