معلمان، کمی قبل از مهر
پاییز نیامده، مهر نیامده و مدرسهها شروع نشده اما همگی در منِ معلم آغاز شدهاند. مدام در فکر مدرسه و مشغول به کارهای جورواجورش هستم.
پاییز نیامده، مهر نیامده و مدرسهها شروع نشده اما همگی در منِ معلم آغاز شدهاند. مدام در فکر مدرسه و مشغول به کارهای جورواجورش هستم.
پنج ساله بودم. زیاد خیالبافی میکردم. مگر میشود کودک بود و خیالباف نبود! شب که مامان چراغها را خاموش میکرد. در رختخوابم به پشت دراز
رمان انقلاب خالهبازی نیست براساس زندگی خود ینگ چانگ کامپستین در زمان انقلاب فرهنگی در چین نوشته شدهاست. این کتاب دربارهی دختری نُه ساله به
مردم مشوش را در میان تشویشهایم، آرام آرام خواندم. داستانی دربارهی نجات دادن، سرقت، گروگانگیری، همدردی و هر آنچه هر روز من و تو ممکن
اینکه بیسر و صدا هستیم معنیش این نیست که ناپدید شدیم. چیزی که واقعن بامعناست اصلن ناپدید نمیشود! این جملهها دیالوگ یکی از شخصیتهای سریالیست
فردا به اولین جلسه با همکاران جدیدم خواهم رفت. این موضوع از صبح که معاون مدرسه تماس گرفت و اطلاع داد. استرس را به جانم
پرسشهایی باپاسخ یا بیپاسخ. چه اهمیتی دارد؟! هر چه که هست اینبار به جای جواب دادن فقط میخواهم بپرسم. چرا به گاوهای آدمنما اهمیت میدهیم؟