یادداشت‌‌های من
یادداشت‌‌های من

دوان دوان تا نوشتن

حوالی نیمه‌شب است و من امروز دوان دوان تا نوشتن رسیده‌ام. دیر رسیده‌ام اما به قول بیلبردهای تبلیغاتی، دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.

ادامه مطلب »
یادداشت‌‌های من

افیون فیلم و کتاب

هنگامی که به خودم می‌نگرم، همواره در میان کتاب یا فیلمی هستم. نه اینکه در تمام طول روز مشغول خواندن کتاب یا تماشای فیلم باشم.

ادامه مطلب »
یادداشت‌‌های من

با تو تا آخرین ایستگاه

با کوله پشتی‌های سنگین به دست از بی‌ار‌تی شلوغ ایستگاه میدان انقلاب پیاده‌می‌شویم. کو‌له‌ها را به پشت می‌اندازیم و خمیده، خیابان انقلاب را به سمت

ادامه مطلب »
یادداشت‌‌های من

موجودی چسبناک

این روزها موجود چسبناکی را در سرم احساس می‌کنم به نام اضطراب! مدام نگران همه چیز می‌شوم. نمی‌دانم بقیه در طول روز و یا زندگی‌شان

ادامه مطلب »
یادداشت‌‌های من

دنیای کهکشانی

پنج ساله بودم. زیاد خیالبافی می‌کردم. مگر می‌شود کودک بود و خیالباف نبود! شب که مامان چراغ‌ها را خاموش می‌کرد. در رخت‌خوابم به پشت دراز

ادامه مطلب »
یادداشت‌‌های من

ساختن معنا و ناپدید نشدن

اینکه بی‌سر و صدا هستیم معنی‌ش این نیست که ناپدید شدیم. چیزی که واقعن بامعناست اصلن ناپدید نمی‌شود! این جمله‌ها دیالوگ یکی از شخصیت‌های سریالی‌ست

ادامه مطلب »
یادداشت‌‌های من

پرسش به مثابه‌ی خودشناسی

پرسش‌هایی باپاسخ یا بی‌پاسخ‌. چه اهمیتی دارد؟! هر چه که هست این‌بار به جای جواب دادن فقط می‌خواهم بپرسم. چرا به گاوهای آدم‌نما اهمیت می‌دهیم؟

ادامه مطلب »
یادداشت‌‌های من

بازتاب درد دیگران

میلان کوندرا می‌گوید:« هیچ چیز از احساس همدردی سخت‌تر نیست. حتا تحمل درد خویشتن به سختی دردی نیست که مشترکن با کسی دیگر برای یک

ادامه مطلب »
یادداشت‌‌های من

من، پشت در!

بابا برنامه‌ی رادیویی محبوبش را گوش می‌دهد. خانم مجری می‌گوید: اگر در را باز کنی و خود ده ساله‌ات را پشت آن ببینی به او

ادامه مطلب »
یادداشت‌‌های من

خاک‌انداز روح

نیازمند خاک‌اندازی برای روحم هستم. خاک‌اندازی که روح پخش شده روی زمینم را کامل جمع کند تا خرده‌های احمقانه‌اش این‌ور آن‌ور را کثیف نکند. اصطلاح

ادامه مطلب »