معرفی نمایشنامه مرگ در پاییز
نمایشنامه مرگ در پاییز از اکبررادی، متنی روان و پرکشش، لحنی دلنشین و محلی! تا همین چندی پیش جز رومئو و ژولیت، نمایشنامهای نخوانده بودم.
نمایشنامه مرگ در پاییز از اکبررادی، متنی روان و پرکشش، لحنی دلنشین و محلی! تا همین چندی پیش جز رومئو و ژولیت، نمایشنامهای نخوانده بودم.
کتاب میخواندم با شوق! کتاب میخواندم و فضایی جادویی اطرافم را مسحور میکرد. در میان کتابها و آرزوی هر چه بیشتر خواندنشان غوطهور بودم. همه
از عصر، مشغول خواندن مطالبی در سایت شاهین کلانتری هستم. آنقدر به صفحه لپتاپ نگاه کردهام. خواندهام و یادداشتبرداری کردهام که چشمانم کمی درد گرفته
بارها نام کتاب فرانکشتاین به گوشم خورده و حتی همین یک ماه پیش قصد خریدش را داشتم اما همچنان نه این کتاب را خریده و
ماشیننویسها نمایشنامه، دو شخصیت به نام پل و سیلویا داشت. به طور کل از مهارت نویسنده در پیشبرد داستان حیرت کردم. اینکه بتوانی در این
بچه که بودم، وقتی سوار ماشین میشدم. به محض سرعت گرفتن از ترس به خودم میپیچیدم که کاش سرعتش کم شود. بچه که بودم وقتی
ساندی ایگل دربارهی این کتاب میگوید: هرکسی عاشق کتاب و کتابفروشی و دنیایی که خواندن به رویش میگشاید، باشد. عاشق این کتاب خواهد شد. خواندن
شاگرد موردعلاقهام لزوما کسی نیست که مدام درس میخواند و جواب همهی سوالها را میداند. شاگرد مورد علاقهام همان دانشآموزیست که هشیار است. موقعیت را
دیروز این متن را در کتاب زندگی داستانی ای.جی.فیکری میخواندم. به نظرم جالب و دوست داشتنی آمد. آدمها دروغهای کسلکنندهای دربارهی سیاست، خدا و عشق
بچه که بودم شب ادراری داشتم. نمیدانم شاید تا وقتی مدرسه بروم و گاهی حتی بعد از آن. تا همان سن هم شیشه شیر میخوردم.