نوشته‌های من
نوشته‌های من

دنیای کهکشانی

پنج ساله بودم. زیاد خیالبافی می‌کردم. مگر می‌شود کودک بود و خیالباف نبود! شب که مامان چراغ‌ها را خاموش می‌کرد. در رخت‌خوابم به پشت دراز

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

ساختن معنا و ناپدید نشدن

اینکه بی‌سر و صدا هستیم معنی‌ش این نیست که ناپدید شدیم. چیزی که واقعن بامعناست اصلن ناپدید نمی‌شود! این جمله‌ها دیالوگ یکی از شخصیت‌های سریالی‌ست

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

پرسش به مثابه‌ی خودشناسی

پرسش‌هایی باپاسخ یا بی‌پاسخ‌. چه اهمیتی دارد؟! هر چه که هست این‌بار به جای جواب دادن فقط می‌خواهم بپرسم. چرا به گاوهای آدم‌نما اهمیت می‌دهیم؟

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

بازتاب درد دیگران

میلان کوندرا می‌گوید:« هیچ چیز از احساس همدردی سخت‌تر نیست. حتا تحمل درد خویشتن به سختی دردی نیست که مشترکن با کسی دیگر برای یک

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

من، پشت در!

بابا برنامه‌ی رادیویی محبوبش را گوش می‌دهد. خانم مجری می‌گوید: اگر در را باز کنی و خود ده ساله‌ات را پشت آن ببینی به او

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

خاک‌انداز روح

نیازمند خاک‌اندازی برای روحم هستم. خاک‌اندازی که روح پخش شده روی زمینم را کامل جمع کند تا خرده‌های احمقانه‌اش این‌ور آن‌ور را کثیف نکند. اصطلاح

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

من و مامان و نوشتن!

مامان! آهنگ وای پریچه‌ی معین در خانه پخش می‌شود. هر وقت این آهنگ را می‌شنوم یاد تو می‌افتم. در آشپزخانه وسایل را جابه‌جا می کردی

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

ثروت، هدف یا وسیله؟

در پاراگرافی از کتاب سه نفر در برف نوشته: شولتسه گفت: نه برادر مسئله پول نیست. ثروت قارون را هم که می‌داشیم بهار که می‌آمد،

ادامه مطلب »